عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

9 ماهگی

سلام قند عسسسسسسسل 9 ماهه شدی مامانی فدات بشم من وروجک .. به قرآن عاشقتم .. عااااااشق .. میفهمی ؟! حالیته ؟! حالیته پاره ی تن یعنی چی؟ حالیته عشق مادرانه یعنی چی؟ حالیته ؟ میمیرم برات .. حالیته؟! آخ که هر چی ببوسمت و فشارت بدم و جیغ بکشم دلم آروم نمیگیره .. عاشقتم وقتی تو بغلم، موقع شیر خوردن یا خوابیدن ، هی انگشتات رو میکنی تو دهنم یا لب و بینیم رو محکم میکشی و کلا صورتم رو سرویس میکنی .. عاشق انگشتای کوچولوتم .. هر چی ببوسمشون سیر نمیشم .. عاشق چشمای گردتم .. وقتی با محبت یا با شیطنت بهم نگاه میکنی میخوام به دنیا ایست بدم .. دنیا وایسا میخوام محو چشمای پسر کوچولوم بشم .. دنیا وایسا میخوام تو آغوش کوچولوی پسرم غرق بشم .. عجیبه که وق...
27 مهر 1391

عكس آتلیه 3

  *  6 ماه و هفده روزگی *  12 مرداد 91 _ بعد از افطاری دایی سعید *  آتلیه طهران *  به خاطر شباهت، فقط دوتاشون رو چاپ کردیم .. اولی و سومی ! اولی رو خونه ی پدرم ، بزرگ چاپ کردن و زدن به دیوار !     * 7 ماه و 9 روزگی * 4 شهریور 91 _ روز عروسی دایی مهدی * آتلیه میلاد ...
24 مهر 1391

این روزهای ما !

سلام عشق مامان جیگر طلا امروز بلاخره دست زدی ! چند وقتی بود که من و بابایی و خاله ها و عمه و مامانم ،همگی دست زدن رو باهات تمرین میکردیم.. امروز بعد از دومین استقراغی که کردی ، مستاصل جلوت نشسته بودم و ناله میزدم که جنابعالی با جیغ و خنده برام شروع کردی به دست زدن ! الهی قربونت برم کلی ذوف کردم و بغلت کردم . البته ظهر هم اینکار رو کردی ولی فکر کردم شاید دارم اشتباهی می بینم یا تو تصادفی این کارو کردی ! راستی ، ایروبیک ثبت نام کردم و تا حالا سه جلسه رفتم ، تو این یک ساعت و نیم شما پیش بابایی میمونی و حسابی کچلش کردی ! هر بار هم که برمیگردم بابایی بهم میگه مجبور نیستی تا آخرش بمونی ! کم کم عادت میکنه انشالله ! راستش از وضعیت...
18 مهر 1391

258 روزه ی من !

سلام فسقلي         *   امروز حساب کردم 258 روزه که چشم و چراغ خونه ای ! خیلی زیاده هاااا ! فکر نکنم تا آخر عمرت ظرف 258 روز بتونی این همه پیشرفت داشته باشی ! از یه نینی که فقط دست و پاش رو تند تند  و بی اراده حرکت میداد به یه نینیی تبدیل شدی که کل خونه رو زیر پاش میزاره و با همون دستای کوچولوش به همه چی دست میزنه و با همون پاهای کوچولوش کل خونه رو طی میکنه و گشت و گزار میکنه ، البته به صورت چهاردست وپا! در همون حال صداتو ول میکنی و آواز میخونی ، جیغ میکشی ... باببا ، واووا ، دددا ، آددا ، آببا ،  آآآآآآآ ! *   این فصلی که شروع شده ، فصل شروع مدرسه ها و دانشگاه هاست و من به...
10 مهر 1391

عکس های آتلیه ی دو ماهگی

سلام مامانی امروز بلاخره رفتم عکساتو از آتلیه گرفتم .. تو این عکسا دو ماه و دوازده روزت بود عشقم و الان بعد از 5 ماه اماده شده  ! تازه 3 تاش رو فقط درست کرده درحالی که من عکسای بیشتری رو انتخاب کرده بودم ! نگاه کن مامانی اینجا چقدر کچل بودی ! تازه کچل تر هم شدی بعدش ! اینجا خیلی کوچولو بودی ولی کوچولو بودنت زیاد پیدا نیست !   * آتلیه ترنم * 9 اردیبهشت 91 _ روز عروسی علی پسرخاله ی مامانم     ...
18 شهريور 1391
1